جدول جو
جدول جو

معنی خواجه احمد - جستجوی لغت در جدول جو

خواجه احمد
(خوا / خا جَ / جِ اَ مَ)
دهی است از دهستان ناروئی بخش شیب آب شهرستان زابل. این دهکده در جلگه قرار دارد با آب و هوای گرم و 3700 تن سکنه، آب آن از رود خانه هیرمند و محصول آن غلات و لبنیات و صیفی و پنبه است. شغل اهالی زراعت و گله داری و قالیچه و گلیم بافی است. راه فرعی و پاسگاه ژاندارمری دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(خوا / خا جَ / جِ اَ مَ)
دهی است از دهستان جم بخش کنگان شهرستان بوشهر. این دهکده در جلگه قرار دارد با آب و هوای گرم و 282 تن سکنه. آب آن از چاه و محصول آن غلات و زراعت و از صنایع دستی گلیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(خوا / خا جَ / جِ مُ حَمْ مَ)
دهی است از دهستان کوکلان بخش مرکزی شهرستان گنبد قابوس. این دهکده در دشت قرار دارد با هوای معتدل و 400 تن سکنه. آب آن از رود خانه گرگان و محصول آن غلات و حبوبات و صیفی است. شغل اهالی زراعت وگله داری و راه مالرو است. از گنبد قابوس در خشکی می توان اتومبیل برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(خوا /خا جَ / جِ مَ)
دهی است از دهستان چهاراویماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه. این ده کوهستانی و معتدل و دارای 128 تن سکنه است. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و از صنایع دستی جاجیم بافی و راه مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(خوا / خا جَ / جِ)
دهی است از دهستان گوراییم بخش مرکزی شهرستان اردبیل. این دهکده کوهستانی و معتدل با 234 تن سکنه است. آب آن از چشمه و محصول آن غلات وشغل اهالی زراعت و گله داری و از صنایع دستی فرش بافی و راه مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(اَ سَ)
خواجه خواجه اسد، خوندمیر در عنوان ’گفتار در بیان مبادی احوال شیخ حسن جوری و ذکر نجات یافتن او از زاویۀ مهجوری’ در زمان امیر وجه الدین مسعود سربداری آورده است: روایتی آنکه خواجه اسد نامی از مریدان شیخ حسن با هفتاد هزار نفر از اهل ارادت متفق گشته بحیله ای که توانستند شیخ را از قلعۀ طاق بیرون آوردند وبسبزوار بردند. (حبیب السیر جزو 2 از ج 3 ص 115)
لغت نامه دهخدا
(اَ مَ)
قنقرات (خواجه...). مؤلف حبیب السیر در ج 2 ص 316 آرد که: محمدخان شیبانی چون از توجه میرزا بدیع الزمان بصوب آذربیجان و خلوّ عرصۀ جرجان خبر یافت ایالت آن ولایت را بامیر خواجه احمد قنقرات که سالهادر ملازمت خاقان منصور و مظفر حسین میرزا بسر برده بود و در روز واقعۀ مرل به وی پیوسته تفویض نمود... و مابین او و سلطان بدیع الزمان میرزا جنگی در حوالی استرآباد روی داد و چون سپاه شاه اسماعیل بدانصوب روی آورد احمد قنقرات سلوک طریق گریز اختیار کرده از دهانۀ زرده خاک بطرف یازرودرون رفت و از آنجا بجانب خوارزم توجه فرمود. رجوع بحبط ج 2 ص 317 و 354 شود
لغت نامه دهخدا
(اَ مَ)
نظام الدین (خواجه...) ابن مولانا نظام الدین شیخ محمود، خواهرزادۀ خواجه شمس الدین محمد بن خواجه سیدی احمد شیرازی بود. میرزا بدیع الزمان تیموری او را از مرتبۀ وزارت بدرجۀ امارت رسانید و زمام اختیار امور ملکی و مالی را بکف کفایت او نهاد. رجوع بحبط ج 2 ص 293 و 297 شود.
هم خوندمیر در دستورالوزراء (ص 448) آرد که: خواجه نظام الدین احمد باصناف اوصاف حمیده و انواع اخلاق پسندیده مشهور و موصوف بود و بمزید اختیار و اعتبار از سایر وزرای بدیع الزمان میرزا ممتاز و مستثنی مینمود. خال خجسته مآلش خواجه شمس الدین محمد سالها بوزارت سلطان سعید میرزا، سلطان ابوسعید و حسن بیک اشتغال داشت. چنانکه خامۀ مشکین شمامه از حالات آن وزیر فرخنده صفات سابقاً بر لوح بیان نگاشت و پدرش مولانا نظام الدین محمود مدت مدید وزیر و مشیر حکام قبهالاسلام بلخ بود و چون بهنگام وصول اجل موعود بعالم آخرت انتقال نمود خواجه نظام الدین احمد هم در آن ولایت رحل اقامت انداخت و بعد از آنکه سلطان بدیع الزمان میرزا در آن مملکت رایت ایالت برافراخت منصب وزارت و نیابت را بدان جناب تفویض کرد و خواجه نظام الدین احمد بسبب وفور وقوف و کاردانی در غایت اختیار روی بتمشیت آن مهم آورد و در سنۀ اثنی و تسعمائه (902 هجری قمری) که چراغ اقبال بدیع الزمان میرزا در منزل چهل چراغ از صرصر مخالفت پدر بزرگوارش انطفاء پذیرفت و قبهالاسلام بلخ نوبت دیگر تعلق بدیوان سلطان صاحبقران گرفت خواجه نظام الدین احمد بپایۀ سریرسلطنت مسیر شتافته و بعواطف خسروانه اختصاص یافته دردیوان اعلی مهرزد و در ملازمت رکاب نصرهانتساب بدارالسلطنۀ هراه آمده، بعد از روزی چند از آن شغل خطیر استعفا نموده و ملتمس او مبذول افتاده، مقضی المرام بجانب قبهالاسلام مراجعت فرمود و در سنۀ اربع و تسعمائه (904 هجری قمری) که کرت دیگر آن خطه بدست بدیع الزمان میرزا درآمد باز زمام امور وزارت را در کف کفایت خواجه نطام الدین احمد نهاد و آن جناب این نوبت اعتبار و اختیار تمام یافته، پرتو عنایت پادشاهی کماینبغی بر وجنات احوالش تافت و روز بروز تقرب و اقتدار او سمت تزاید میگرفت. با آنکه از مرتبۀ وزارت قدم برتر نهاده، منصب امارت دیوان به وی تعلق گرفت و در سرانجام جمیع مهام من حیث الاستقلال دخل کرد و پنج شش سال در کمال دولت و اقبال گذرانید. چون در سنۀ 909 هجری قمریامیر عمربیک با بدیع الزمان میرزا طریق مخالفت مسلوک داشته، در قلعۀ شبرغان متحصن گردید بنابر اتحادی که میان او و خواجه نظام الدین احمد بود آنجناب را اندک تنزلی روی نمود. جناب معالی جناب وزارت پناهی خواجه کمال الدین محمد که منصب اشراف دیوان تعلق بدو میداشت و پیوسته خیال مخالفت خواجه نظام الدین احمد بر لوح خاطر و صحیفۀ ضمیر می نگاشت فرصت یافته، شمه ای از تصرف و تقصیر آن جناب بعرض رسانید. بنابرآن بدیع الزمان میرزا خواجه نظام الدین احمد را مؤاخذ ساخته، شیخ عبداﷲ بکاول را بمحصلی او مقرر فرمود و امیر شجاع الدین و التون ارغون در مقام حمایت آمده، مهم خواجه نظام الدین احمد را بمبلغ سی تومان کپکی قطع کرد و آن جناب در عرض چند روز بتدارک آن مبلغ خطیر قیام نمود و کرت دیگر منظور نظر تربیت گشته، بدستور پیشتر روی بتمشیت امور سلطانی آورد و چون برین قضیه قرب یکسال درگذشت، خواجه نظام الدین احمد بایالت ولایت شبرغان مأمور گشته و بدان خطه شتافته، باحیای مراسم عدل و انصاف پرداخت و رعایا را بوفور عدل و احسان خوشدل و شادمان ساخت و در خلال این احوال عساکر نصرهشعار خان کامکار و خاقان فلک اقتدار یعنی امام الزمان و خلیفه الرحمن ابوالفتح محمد شیبانی خان خلد اﷲ ملکه الی انقراض الدوران عزیمت فتح شبرغان فرموده، در هر چند روز بنواحی آن ولایت تاخت می آوردند و خواجه نظام الدین احمد بواسطۀ عدم مساعدت بخت و طالع، چهار دیوار حصار شبرغان را پناه ساخته، چند گامی بقدم محاربت پیش می آمد و احیاناً بانواع فریب و مواعید دروغ سپاه نصرهدستگاه را بازمیگردانید و هرچند زمان بزبان حال بر وی میخواند که:
چه بندی کمر در مصاف کسی
که چون تو کمر بسته دارد بسی ؟
بسمع قبول نمی شنید و چون در ذی حجۀ سنۀ اثناعشر و تسعمائه (912 هجری قمری) آن حضرت بنفس همایون از جیحون عبور فرمود قدم ثبات و قرار خواجه نظام الدین احمد متزلزل گشته و قلعۀ شبرغان را بازپرداخته، بکوهستان کرزوان گریخت و بعد از آنکه جمیع ممالک خراسان در تحت تصرف بندگان درگاه عالم پناه قرار گرفت در محلی که حاکم قبهالاسلام بلخ قنبر میرزا از خراسان مراجعت نموده، بمقر خود میرفت خواجه نظام الدین احمد بمعسکر آن جناب شتافت و قنبر میرزا بنابر وفور غدر و تزویر که از خواجۀ مشارالیه مشاهده کرده بود او را گرفته، بعالم آخرت فرستاد، و لامرد لقضأاﷲ و لا معقب لحکمه
لغت نامه دهخدا
خواجه خواجه احمد چشت، پسر حاکم چشت. مؤلف حبیب السیر (ج 1 ص 306) آرد که: در سنۀ ستین ومأتین (260 هجری قمری) خواجه احمد متولد گشت و چون مدت بیست سال از عمرش درگذشت روزی با پدر خود که حاکم ولایت چشت بود بشکار رفت و در اثناء صید از پدر جدا افتاد و در میان کوهی دید که چهل تن از رجال الله بر سر سنگی ایستاده اند و شیخ ابواسحاق شامی در میان ایشانست. حال بر وی متغیر گشت و از اسب پیاده شد و در پای شیخ افتاد و پشمینه پوشید و روی بوادی مجاهده و ریاضت نهاد و هرچند پدرش سعی کرد او را از آن مقدمه باز نتوانست آورد و بالاخره پدر نیزبر دست او توبه کرد و خواجه احمد را ولدی بود محمد نام و سید محمد در سن ّ بیست وچهارسالگی تکمیل علوم دین کرده و معارف نفسی را اخذ فرموده در سنۀ احدی وعشرین و اربعمائه (421 هجری قمری) از عالم انتقال نمود
لغت نامه دهخدا
(اَلْ لاه خوا / خا جَ اَ مَ)
دهی است از دهستان ناروئی بخش شیب آب شهرستان زابل، در 30 هزارگزی شمال خاوری سکوهیه و 3 هزارگزی جنوب راه فرعی بندر زهک به زابل. جلگه و گرم معتدل است. سکنۀ آن 380 تن هستند که مذهب تشیع و تسنن دارند و بفارسی و بلوچی سخن میگویند. آب آن از رود خانه هیرمند، و محصول آن غلات و لبنیات، و شغل مردم زراعت و گله داری است. و راه فرعی دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(قِ زِ شِ شَ)
دهی از دهستان ناروئی بخش شیب آب شهرستان زابل واقع در 33000 گزی خاور سه کوهه، نزدیک مرز افغانستان. موقع جغرافیایی آن جلگه و هوای آن گرم و معتدل است. سکنۀ آن 57 تن. آب آن از رود خانه هیرمند و محصول آن غلات. شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا